-
کریسمس
جمعه 4 دی 1394 20:09
کریسمس همگی مبارک :) ما صبح پا شدیم ، دیدیم هوا عالیه ، با دوست پسرو سگمون رفتیم قدم زدیم ١ ساعت ، برگشتیم ، سگ رو گذاشتیم پیش خواهرم ، رفتیم صبحونه ، الان هم ، دور همیم تو خونه و قلیون می کشیم، گفتم یک تبریکی بگم :)
-
نصف شب
پنجشنبه 3 دی 1394 05:42
همه خوابن ، من بیدار ، راستی یادم رفت بگم دیروز بعد از کلی گشتن تو سایت فیلم ها ، رفتیم سینما 3بعدی ببینیم ، حالا ساعت چند؟ ٩؛٤٥ بله میدونم دیوقت بود ، ولی خوب زودتر نداشت اون فیلم رو ، سگ رو سپردیم به خواهر و یک کم زودتر رفتیم ، چون انلاین نداشت، پارکینگ طبقه یک هم پر بود و رفتیم منفی دو ! یک ٢٠ دقیقه هم تو صف بلیط...
-
کوتاه
چهارشنبه 2 دی 1394 18:24
حالا که با سگمون تو ماشین منتظرم که دوست پسر و خواهر بیان یک نوشته کوتاه بگذارم، صبح که پا شدم دیدم دوست پسر مسیج داده بریم صبحونه ؟ سگ هم که پیش اون بود ! گفتم سگ رو چی کار کنیم ؟ گفت تو ماشین ، خلاصه اومدیم صبحانه ، دیگه کم کم تعطیلات داره شروع میشه ! ولی من همیشه میگم شغل هایی مثل استاد دانشگاه و پست دکترا و اینا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دی 1394 01:40
بیا زندگی رو یه جور دیگه بنویسیم ، اگه اون موقع گفته بودم اره ! حالا زندگی چه شکلی بود ؟ از اول بچنیم ٥ سال زندگی رو ، مشروب نمی خوردم؟ روسری سر می کردم . نماز و روزه رو نمیدونم ! تمام دوستام عوض میشدن ، شاید هیچ وقت نمیدیدمشون ! با چند تاشون تو پارتی اشنا شدم ! درسم زودتر تموم میشد ، چون کمکم می کرد ، احتمالا خیلی...
-
شب یلدا
سهشنبه 1 دی 1394 06:06
شب یلدا فوق العاده برگزار شد، من که راضی بودم :)
-
شب یلدا
دوشنبه 30 آذر 1394 13:36
همه کارهمو کردم ، دیروز صبح رفتیم نون بخریم برای صبحونه ، دوست پسر گفتم مغازه ایرانی سر راه بریم اجیل بگیریم؟ گفت بریم ، من ماشین برده بودم ، بعد استباهی مغازه رو رد کردیم ، خواستم دور بزنم، رفتم تو یک کوچه کوچک ، که برگردم ،دو تا ماشین میومد که دوست پسر گفت وسط اینا برو ، من راهنما رو زدم پیچیدم ! داشتم پشت نگاه می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آذر 1394 23:22
روز شنبه مثل جمعه ایران میمونه ، خیلی دل گیر گاهی ، از صبح خونه ام ، به دوست پسر گفتم بریم خرید های شب یلدا رو انجام بدیم ، کار بانکی داشت ، بعدش هم گفت حس سرما خوردگی داره ، فردا میریم، رفته بود واسه وام خونه صحبت کنه ! من میدونم ، این قراردادش از لحاظ موقت در بیاد، گیر میده شروع کن بگرد برام خونه پیدا کن بخرم ، به...
-
ادامه
شنبه 28 آذر 1394 16:05
-
کادو تولد !
شنبه 28 آذر 1394 14:40
واقعا نمیدونم چی بگیرم ، می خواستم عینک قبلیش که تو مکزیک ازش دزدیدن بگیرم ولی خیلی گرون ! اخه چه کاریه فقط همین مدل و همین برند عینک افتابی می خواد؟! مهمونی شب یلدا ، دوست پسر لطف کرده ، یک مهمون نصف ایرانی که هیچی فارسی بلد نیست دعوت کرده ! این رو کجای دلم بگذارم :) همه ایرانی هستن مهمون ها ، چون شب یلدا است ، کی می...
-
تلاش :)
جمعه 27 آذر 1394 23:26
-
افتخار
جمعه 27 آذر 1394 00:52
بعضی وقت ها هم باید داشته های خودش رو بیشتر ببین ، من موقع دفاعم که خیلی ناراحت بودم ، ناراحت که یعنی بی اعصاب، بی وقت، در نتیجه از تمام گروه های تلگرام زدم بیرون ، با گروههای وایبر و اینا ! دوستای دبیرستانم همون موقع گفتن دلشون تنگ شده و برگردم ، روم نشد نمونم تو گروه، تا امروز که به یکی از دوستای دانشگام مسیج زد چه...
-
زندگی
پنجشنبه 26 آذر 1394 04:58
هستیم خبر خاصی نیست ، اشتباه کردم برای یک کاری ، یکی از چک های بانک قبلیم رو دادم ، به عمد اینکار رو کردم ، و حواسم هم بود که پول بریزم تو کارت ، حالا از صبح اول فهمیدم که انلاین بانکش کار نمی کنه ، گفتم اوکی ، زنگ میزنم. درستش می کنم ، زنگ زدم گفت برو شعبه، گفتم نمیشه، اکتیو کن ، گفت نه ! قطع کردم ، نیم ساعت بعد...
-
قرار کاری
سهشنبه 24 آذر 1394 05:43
امروز یک قرار کاری داشتم، قبلش مامانم زنگ زد ، گفت چه خبر ؟ گفتم لاک میزنم برم فلان جا! گفته تفاوت اینجا و اونجا رو :) دیشب بعد از اون پست رفتیم دنبال خواهرم ، بعدش هم پارک. بهدش برگشتیم خونه دوست پسر قلیون کشیدیم، چون قرارمون با دوستای اینجاییمون هم کنسل شده بود، غذا هم نداشتیم ، از بیرون غذا گرفتیم ،ساعت ٨-٩ بود...
-
اب هویج
یکشنبه 22 آذر 1394 23:39
اومدم به دوست پسر سر بزنم و اب هویج تازه می نوشم :)
-
اعتراف
یکشنبه 22 آذر 1394 21:08
اعتراف می کنم تولد ها یادم نمیمونه ، بله :) چی کار کنم خوب ! از سوتی های که سر تولد مامان بابام دادیم که بر اثر تاریخ میلادی شمسی بود ، هم بگذریم ، من این مشکل رو دارم ، همیشه یادم میمونه حدودا کی هستش ، دقیقش باید چک کنم ، حالا سر میز نهار به خواهر میگم تولد دوست پسر کی هست؟ میگه ژانویه ! بعدش میگه تنهایی فکر کردم ها...
-
یکشنبه:)
یکشنبه 22 آذر 1394 14:47
صبح بخیر :) دیروز ظهر با دوست پسر رفتیم خرید ، شلوار خرید، من یک بارونی خریدم ، خیلی خوشش اومده بود هی می گفت بخر :) رفتیم خرید مواد غذایی کرد و تمام مدت داشتیم میزدیم تو سر و کله هم به شوخی ، اون تیکه مینداخت من جواب میدادم ، و برعکس . خیلی وقت بود دوتایی نرفته بودیم به حال فرصت حتی خرید کنیم ، دوباره چون زمان داشتیم...
-
تعطیل
شنبه 21 آذر 1394 17:56
صبح روز شنبه باید با نون سنگک و چای تازه دم و نیمرو شروع شه :) سر صبح هم دوش بگیری سرحال ، بشینی پای میز صبحانه ، فسنجون هم بگذاری رو گاز واسه نهار شام :) ، فکر کنم یک سر بریم بیرون دوست پسر شلوار بگیره ،
-
روزمره
شنبه 21 آذر 1394 01:23
من منتظر تماس یک شرکت بودم که قرار بود هفته پیش تماس بگیرن ، داشتم روانی میشدم که پیداشون نبود، به سه نفر هم زنگ زده بودم ، بله :) انقدر پیگیرم ! حالا امروز زنگ زدن ، واسه هفته بعد قرار گذاشتن ، خواهرم منتظر جواب سه تا مصاحبه کاری هستش ، خدا شاهد چشممون به انتظار در اومد ، دیشب سر یک مسئله بیخود حرفمون شد ، سر اینکه...
-
کامنت
پنجشنبه 19 آذر 1394 12:14
من دوباره مشکل نطر گذاشتن دارم !! دو سه باری حداقل باید تلاش کنم ، فقط من هم ؟ یه چیزی یادم اومد، اینجا که بودیم یک بار یکی از بچه ها (پسر ) گفت شغل پدر همسر اینده اش خیلی براش مهم ، مثلا با دختری که پدرش راننده تاکسی ازدواج نمی کنه !!! به نظرم خیلی عجیب بود، تا این که تهران که بودم ، همش با اژانس و تاکسی اینور اونو...
-
خبر بد!
چهارشنبه 18 آذر 1394 21:45
خیلی بار منفی داشت پاک کردم :)
-
نگرانم
چهارشنبه 18 آذر 1394 13:34
این انتظار ادم رو می کشه به خدا، عمرم نصف شد :( میدونی یاد چی افتادم، قدیم ها که دختر ها منتظر بودن خواستگار بیاد، هیچ اراده ای نداشتن، حرف اطرافیانم هم تحمل می کردن تازه !! فکر کنم همین قدر انتظار سخت بوده !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آذر 1394 19:38
چشمم الوده شده فکر کنم، پلکم یهو متورم شده و قرمز، چشمم کوچک تر از اون یکی، قطره ریختم ، دوست پسر مسیج داده خوبی؟ یک کم حال و احوال کردیم ، میگه استرس دارم ، میگم واسه چی ؟ میگه واسه شما ! چرا کاراتون ردیف نمیشه؟ میگم درست میشه ، میگه همیشه همین جوری خوش اخلاق باش ولی، امروز صبح گفته بودم خوش اخلاقم :)
-
هستیم دیگه!
سهشنبه 17 آذر 1394 14:52
منتظر خبر خوب هستم هنوز ، از حالت ید اخلاقی در اومدم ، خوش اخلاق شدم :) دوست پسر دوست نداره تنها بره خونه ، میگم لوس شده ، میگه تو هم بیا تنها تو خونه دلم میگیره ، چی بگم ؟! میگه کاش بشه با هم زندگی کنیم ، ولی خوب نمیشه ، دیشب اومد اینجا غذا خورد ، فیلم دیدیم ، رفتیم پارک با سگ، گفت شب میره خونه ، انقد گفت دوست نداره...
-
اعتماد
دوشنبه 16 آذر 1394 17:12
سوالی که من پرسیدم به من بر نمی گشت، من این رو خوب فهمیدم که بی اعتمادی بدترین و ویرانه کننده ترین درد تو زندگی ، ولی، اعتماد مطلق هم قبول ندارم ، هیچ کی بی عیب نیست، من صد درصد دوست پسر رو میگذارم بمونه، چون میدونم اگه بخواد خیانت کنه ربطی به رفتن و نرفتن من نداره ، خودش نباید بخواد ، ولی یکی از دوستامون ، این کار رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آذر 1394 20:30
صبح ساعت ٦ مسیج زدم بیداری گفت اره، می خوای بیای بریم قدم بزنی و اینجا صبحونه بخوریم ؟ گفتم مگه دلت نمی خواد بریم بیرون ؟ میریم بیرون، گفت سگ چی؟ گفتم مرتب می کنم بمونه، یک ذره بد خلقی کرد اولش باز هم، ولی با لب های خندون رفت خونه :) گاهی اوقات باید کوتاه اومد ، بحث رو گذاشت کنار و محبت کرد، راستی این بحث اعتماد خیلی...
-
بحث
یکشنبه 15 آذر 1394 12:47
دیشب بحثمون شد ، بر عکس همه، میگفت بریم بیرون و من حوصله نداشتم ، میدونم تقصیر من بود یک جورایی، ولی کلا الان بهترین وقت زندگیم نیست ، یک جورایی مشکلات کوچک و بزرگ دور و برم رو پر کرده ، اصلا هم حل کردنشون دست من نیست ، زمان لازم داره و صبر، گاهی فکر می کنم کاسه صبرم لبریز شده، نمیتونم دیگه ، خدایا صدام رو میشنوی ؟...
-
صبح نعطیل
شنبه 14 آذر 1394 13:50
بیداری همه خوابن ، دوست پسر دیشب سگ رو برد پارک و برگشت اینجا، خواهرم که خوابش برده بود، من هم اومدم رو تخت دراز بکشم ، دوست پسر هم داشت مشق هاش رو می نوشت ، نصفه شب پا شدم دیدم رفته مسیج زدم چرا رفتی ؟ صبح دیدم جواب داده که یکی از بچه ها که یک سری از وسایلش رو گذاشته انبار این می خواسته بیاد برداره ، ببین چه رویی...
-
تعمیرگاه
جمعه 13 آذر 1394 13:26
صدای من رو از تعمیرگاه میشنوید ؛) دیروز غروب خواهر باید میرفت یک بسته میداد یک جا، که من هم نقش راننده رو داشتم، موقع برگشت ان چنان خوابم میومد که ، داشتم هلاک میشدم ، اومدم خونه ، از انجایی که خواهرم اش رو تموم کرد، اش شور شد :) دو اشپز و این حرفا دیگه ! دیگه خوابیدم زودی، صبح ٥:٣٠ بیدار شدم، اومدم تعمیرگاه ، الان هم...
-
غروب
پنجشنبه 12 آذر 1394 23:18
تو این هوای سرد هیچی مثل اش نمیچسبه، دوست پسر گشنش بود شیر و کیک خورده ، من هم دیگ اش رشته ام هم رو اجاق، دستامم الان لاک زدم ، فردا صبحم قرار پاشم ٦ صبح برم تعمیرگاه :)
-
جا گذاشتن
پنجشنبه 12 آذر 1394 18:26
با اینکه سه هفته ایران بودم ، کلی جا که انتظار داشتم برم نشد :( کلی ادم که باید میدیدم ، و یک سری چیز ها که دوست داشتم بخرم بیارم، دیگه کمبود جا اجازه نداد، راستی یادم رفت بگم که موقع خروج اشک ما رو در اوردن ، این رو گفته بودم که کلی تو اداره گذرنامه وقتمون هدر رفت واسه یک مهر ؟ اون موقع که ایران بودیم ؟ موقع خروج ،...