صبح شنبه

یک شنبه دیگه رو شروع کردیم با هوای افتابی ولی خنک ، عاشق این هوام من ، هر چند که من رو یاد روزهای اول اومدنم میندازه ، غم اون روز ها رو داره ، 

روزهای پاییزی

رو تختم دراز کشیدم و یک باد خنکی میاد . 


از صبح با سردرد پا شدم، می خوام یک سر برم افیس ، اوضاع کاریم حسابی به هم ریخته ، به هر دری میزنم مشتری پیدا نمی کنم ، نمیدونم بد شانسی ، چشم شور ، چیه واقعا ! 


گفتم یک کم در مورد زندگی بنویسم یادم نره! 


گفته بودم دوست پسر ماشین رو گرفت ؟ خوشگل خوبه ، ولی خیلی با دردسر شروع شد و دعوا و ... به خاطر اینکه ماشین رو با خط به ما فروختن ، و چون شب بود موقع تحویل نفهمیدیم ، دوست پسرم هم شاکی در حد بنز ! 


گاهی اوقات دوستم رو می بینم ، زمانی که نیاز به غرغر دارم یا داره، اون روز خیلی کوتاه دیدمش ، خیلی داغون بود، از اوضاع زندگیش، این ادم فوق العاده پولدار ، درامد سالانش بیشتر از سالی ٥٠٠٠٠٠٠$ هستش، مسلما ، فقط یک قرارداد انقدری داره ، چندی پیش که قرارداد کاریش مشکل پیدا کرد هم ناراحت بود ، ولی نه در این حد، فکر کن با این همه پول خوشحال نیست ! 

امروز نهار شاید باهم باشیم که صحبت کنیم ! 


من جدیدا خیلی تو جم های ایرانی میرم و حضور دارم ، خیلی اکتیو ، دیشب برای اولین بار دوست پسرم هم با من بود ، به عنوان دوست پسر معرفیش کردم ، یک سری گیر داده بودن چرا فلانجا نمیاریش از هفته دیگه بیارش با خودت ، نمیدونم ، دوست ندارم تو روابط کاریم خیلی وارد شه ، حالا اگه خواست یک بار میبرمش حتما ، هفته دیگه یک قرار ابجو خوری هستش ، میگه من رو اونجا هم ببر با خودت ، واقعا نمیدونم اونو. دیشب یک ایونت سیاسی بود ، نمی خوام جزییات بنویسم چون اگه کسی تو این شهر باشه ، دو کلمه دیگه اطلاعات بدم ، سریع من رو میشناسه 

استراحت

قرار بود برم افیس! 

از دیروز دارم فکر می کنم چرا انقدر استرس دارم ، تصمیم گرفتم خونه بمونم خونه رو مرتب کنم با توجه به اینکه فردا هم کلاس دارم، امروز رو به خودم استراحت کامل بدم 


پریشب که خیلی ناراحت بودم، زنگ زدم به دوستم، نزدیک خونه ما بود ، تو یک کافه گفت منتظر میمونم قرارت تموم شه بیای، نشستم تو ماشینش ، حرف خاصی نزدیم، همدیگه رو نگاه کردیم و گفت معلوم چه قدر ناراحتی بی خیال شو، قرارداد من که رو هواست میدونی سالی چه قدر ! همین دیگه ، بعد از اینکه نیم ساعت فقط دستم رو گرفت و همدیگه رو نگاه کردیم ، وسطش چند تا غر هم من زدم ، خداحافظی کردیم ، ولی دو بار بعدش مسیج دادم گفتم مرسی از اینکه منتظر موندی ، همدیگه رو دیدیم ، شاید هودش هم درک نکرد چه قدر ناراحت و داغون بودم و چه قدر نیاز داشتم یکی دیگه باشه 

گذر زمان

تو کافه ای که الان نشستم این سر دنیا، نزدیک خونه اولمون تو این شهر ، مدت ها صبح قبل از اینکه برم افیس اون سر شهر میومدم اینجا کافی می گرفتم بعدش میرفتم ، الان چه قدر زندگیم به اون موقع عوض شده، چه قدر زندگی بالا پایین داشت ،  دارم فکر می کنم پنج سال پیش کی فکرش رو میکرد اوضاع اینجوری شه، اوضاع کاری خیلی مساعد نیست ، یکی از مشکلاتم اینه که ریزش شدید مو پیدا کردم نمیدونم هم چرا !!! از استرس ، از قطع کردن دارو، از عوض کودن شامپو هستش، از عادت های بد غذایی ، هیچ ایده ای ندارم و رو اعصابم رفته این موضوع ! 


کلا دیگه اون ادم خوش اخلاق قبلا نیستم ، بد اخلاق و عصبی هستم ، خیلی حرص و جوش میخورم هر لحظه ، هر ثانیه  



دیروز ، میدونستم یک قرار کاری مهم داره ، ولی ازش خبری نبود ، روز قبلش که با هم نهار رفته بودیم کنار اب ، بهش زنگ زده بود ن گفتن بودن که یک نامه اومده برای قرار فردات ، صبر کردم تا ظهر، دلم طاقت نیاورد ، مسیج دادم ، خوبی؟ تا سه ساعت جواب نداد ، سابقه نداشت ، گفت نه خوب نیستم ، مریض هم یک کم، گفتم نگران کارت شدم ، فکر کردم قرار خوب پیش نرفته ، گفت اونم اضافه کن! دلم پیشش بود، با اینکه خودم روز خیلی بدی داشتم ، غروب که قرار کاریم تموم شد ، ساعت ٤:٤٥ بود ، ساعت ٥:٠٠ اون سر شهر یک قرار دیگه داشتم، گفتم اگه تونستی زنگ بزن ! سوار ماشین شدم یادم اومد چراغ بنزین روشن، تو اون ساعت روز و تو اوج ترافیک نمی شد ریسک کرد، رفتم پمپ بنزین زنگ زد ، میدونستم اگه راه بیفتم دوست نداره صحبت کنه ، میگه خطرناکه و خداحافظی می کنه ، همون جا موندم ، رییسم زنگ زد من رسیدم !نمیای ؟ گفتم قرار شروع کنی من تو راهم ! از من بعیید بود! ادرس زدم رو گوگل ٣٧ دقیقه راه مونده بود ! من تو پمپ بنزین دوباره زنگ زدم بهش و حرف زدیم با هم ، سعی می کرد ناراحتیش رو نگه ، اما معلوم بود همه چی به هم ریخته تو زندگیش، راه افتادم بعد از بیست دقیقه صحبت و داشتم حرف میزدم باهاش، رییسم زنگ زد ، قرار کنسل شده بود، من خوشحال از اینکه دوستم رو به رسیدن به قرار ترجیح دادم . 


ایا زندگی خوبه الان؟ نمیدونم 


چرا انقدر استرس عجیب غریب دارم معلوم نیست !! رفتم تست پزشکی دادم برای جواب نیومدش استرس دارم! جل الخالق ! 


هفته گذشته با دو روز بیرون شهر سپری شد، اروم ! البته اگه دوستان بگذارن !