صبحونه

بعد از مدت ها یک صبحونه دو نفره خوردیم ، خونه دوست پسر ، خوب خیلی وقت  بود که دوست پسر خونه درست حسابی نداشت ، حالا یک بار میام مینویسم، مهمون های مکزیکی هم فرستاد رفتن بالاخره ، هفته پیش می خواستن برن که دیر وقت بود، دوست پسر فوق العاده خسته ، من هم خسته ، ولی گفتم باهات میام که موقع رانندگی خوابت نبره ! این خونش رو دوست دارم چون خودم پیداش کردم ؛) صبحونه هم دور هم خوردیم امروز، خیلی مزه داد!

ایران

دنبال بلیط می گردم بیام ایران، دوست پسر اصرار داره که نیاز به استراحت دارم ، خیلی پا فشاری کردم اولش که نه و این حرفا ! بعد یه مدت دیدم نه ، باید بیام ، وقتی هر کی رو میرسونم فرودگاه تمام راه برگشت اگه تنها باشم گریه می کنم ، اگه با کسی باشم هم بغضم رو قورت میدم ! نوبت خودم برگردم ایران ؛) البته بین بلیط خریدن و اومدن یک چند ماهی فاصله است ، ولی از دیروز که اراده کردم ، حالم خوب خوب شده ! ذوق دارم واسه سفر کردن ! واسه دیدن خانواده ، واسه دوستام ، واسه همه چیز ! لامصب ، بازهم وطن همون جاست !

چی بگم ؟!

حرف زیاد ها واسه گفتن نمیدونم از کجاش شروع کنم ، امروز از صبح تا شب در برو بیا بودم، صبح رفتیم صبحانه اول صبح ، بعدش دوست پسر رفت دانشگاه، من اومدم خونه مدارک برداشتم رفتم وکیل ، وسط شهر ، برگشتم ، یک دوش گرفتم رفتم اون سر ارایشگاه ، زنگ زدم به دوست پسر بیام برت دارم ؟! گفت گند زدن تو ازمایشگاه با دستگاه و نمیتونه بیاد خونه ، گفتم اوکی ، رفتم خونه ، یک لقمه غذا خوردم ، سگ رو بردم پارک و سر راه یک خریدی زدیم ، رفتم دنبال دوست پسر و برگشتیم خونه، تازه دلش پیتزا می خواست که دیگه خیلی دیر بود !

ارایشگاه

رفتم موهامو کوتاه کردم سشوار کشیدم ؛) ابروهاممم یرداشتم کلی حس خوب دارم الان :)

اسمون همه جا یک رنگ

رفتم پیش وکیل ، خلاصه کنم ، ٥٠$ گرفت نامه رو بخونه فقط ، نامه ای که اداره مهاجرت فرستاده بود، خوب ، گفت نمیدونم دقیق چی می خواد ! واقعا خسته نباشید داره ها ! گفتم خوب چی کار کنم ؟؟ گفت من زنگ میزنم به افیسر پروندا  می پرسم ،  چی می خواد گفتم دمت گرم بابا ! چه ادم نایسی ! گفت اره هزینش ٢٥٠$ ! گفتم نمی خواد شما بزنگی ! اومدم بیرون ! دزدی در چه حد !!