اخر هفته شلوغ :)

جمعه که ساعت ٨:٣٠، رزرو داشتیم رفتیم رستوران افغانی، درینک هم می شد ببری، ما شراب بردیم، اونجا تصمیم گرفتیم منو کاملش رو بگیریم ، یعنی از پیش غذا و سوپ شروع کردیم تا دسر، من عاشق منو اینجوری هستم ! پیشنهاد دوست پسر بود، دیگه سمبوسه، مانتو گرفتیم :) سوپ هم دو مدل گرفتیم، سوپ هاش معمولی بود خیلی، ولی نون بربری گرم سرو می کرد، سمبوسه و مانتو هم ؛) خوب بود ، عالی نبود، غذای اصلی سه تا غذای مختلف داشتیم، برنج هاش پر ادویه بود، پر از زیره ، حتی خود کبابش هم ادویه خاصی داشت خیلی طبع غذاهاش گرم بود، ولی خوشمزه بود، کباب با استخوان ، بی استخون و ماهیچه اش ، همش عالی بود ! برای دسر هم اپشن نداشت ، اون هم شبیه فرنی ما بود با ادویه خیلی زیاد !! 

کلا راضی بودیم، بیشتر از همه خود دوست پسر راضی بود، کادوش رو هم دادم ! خیلی دوست داشت، ولی حدس میزد ! من که عاشق سوپرایزم از اینًکه حدس میزد اصلا حال نکردم، 

یادم رفت بگم ، موهام رو خوشگل سشوار کشیده بودم، با یک ارایش خیلی خیلی ملایم ، با یک پیراهن ساده سبز مغز پسته ای، 

دیروز ١١ صبح با سر و صدا خواهرم بیدار شدیم ،واقعا فکر نمی کردم ١١ باشه ، فکر کن ساعت ٧ مهمون داریم ! خرید خونه هم نکردیم ! تا صبحونه بخوریم ،ساعت ١٢ شد، رفتیم بیرون ، سه تا مغازه بزرگ رفتیم برای خرید گوشت و سبزیجات و مرغ! برسیم خونه ساعت سه شد !!؟ با اون منویی که من در نظر گرفته بودم ، که قیمه بادمجون و مرغ سیخی (شکل حلزون ) ، ماست لبو ، سالاد فصل، ژله رولی بود ، سوپ قارچ قرار بود باشه ، که دیگه نرسیدم ،  همون اول های کار دیدم به سوپ نمیرسم ، خورشت قیمه بادمجون با دوست پسر بود ، من هم مرغ ها رو نواری خرد کردم تو ابلیمو و ماست و خامه و پیاز خوابوندم، دوست پسر هم که کارش شده بود خرد کردن و پوست کندن ، پیاز و سیب زمینی و بادمجون و لبو و شلغم ، و گوشت رو خرد کرد ، من هم دو تا ژله رولی گذاشتم ، این وسطلا ، درست کردم و در میاوردم و میبریدم ، دیگه لبو ها پخت و گذاشتم رو بالکن که زود خنک شه، سالاد فصل درست کردم و تزیین کردم ، ماست لبو رو هم درست کردم و تزیین کردم ، جوجه ها رو سیخ زدم ( سیخ ها تو اب بود ؛، چیدم تو ظرف بگذارم تو فر ، برنج رو شستم گذاشتم رو گاز، سبزیجات رو شستم و سس اماده کردم براش( ماست و سیر رنده شده و اسپایس و سبزی خشک ) ، گذاشتم رو میز ، دوست پسر هم دوش گرفت ، من هم سریع اماده شدم که مهمونا میمودن دیگه، ساعت ٨ اومدن و مرغ رو گذاشتم تو فر ، برنج و اب کش کردم ، ته دیگ سیب زمینی گذاشتم ، یک قسمتی هم مثل ته چین گذاشتم ، تو فر ! مهمونا خیلی راضی بودن و خوششون اومد از غذا ! خیلی تعریف کردن . 

امروز هم انقدر خسته بودم ، دیگه نا نداشتم ، واسه همین برنامه کیک رفت برای هفته بعد ! امروز اشپزی هم نکردیم ، 


دیروز بحث صحبت همش خرید خونه و اپارتمان و ماشین و دو مورد کار و اینا بود ، خیلی بحث ها جالب بود ، دیدگاه ها ! 


قیافه متعجب اونا هم از اینکه دارم رشته کارم رو عوض می کنم دیدنی بود ! امروز دوست پسر هم اشاره کرد، 


استرس دارم برای کلاس فردا از الان ! 

نظرات 6 + ارسال نظر
ونوس یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 09:13

دو روز مهمون داشتی؟ایول
یک روز خونه یکروز رستوران
خسته نباشی

نه بابا! رستوران رو مهمون دوشت پسر بودم !

نیلو سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 07:26 http://nil-nil.blogfa.com

آفرین به این کدبانو.. خوشم میاد که دوست پسر انقدر پایه س و کمک می کنه تو آشپزی! چیزی که من همیشه حسرت به دل موندم تو این مورد..

اره خیلی پایه است گاهی اختلاف پیش میاد :)

ماهی دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 20:05

joyeux anniversaire

Merci beaucoup

مهناز دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 15:09 http://www.1zan-moteahel.blogsky.com/

سلام عزیزم.خسته نباشی!حق داری خسته باشی،کلی کار انجام دادی و یه مهمونی عالی برگزار کردی.
من غذاهایی که خیلی ادویه های مختلف رو دارن زیاد دوس ندارم.ولی نفهمیدم،مانتو چیه؟؟؟اسم غذاس؟!

قربونت، اره اسم یک غذایی بود، من هم مخالف یودم برای این موضوع ادویه، ولی خوشمزه بود!

مجتبی دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 12:06

سلام
من رفته بودم کرمانشاه امروز برگشتم همش بارن بود نشد جایی بگردم / راستی شراب نخور برات بد من 10 سال پیش خوردم بلایی سرمعدم اورد توبه کردم دیگه نخورم / برات ضرر داره /شما فکر کنم همه روز دنبال خرید هستین /

شراب ضرر نداره ، مرسی به فکری! خرید خونه ، دیگه لازم

دختربنفش دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 07:03 http://marlad.blogfa.com/

وای انگار منم رو دور تند بودم .عجله داشتم مهمونا برسن تند تند میخوندم خسته نباشی

هاها ، مرسی :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.