صدای من رو از تعمیرگاه میشنوید ؛) دیروز غروب خواهر باید میرفت یک بسته میداد یک جا، که من هم نقش راننده رو داشتم، موقع برگشت ان چنان خوابم میومد که ، داشتم هلاک میشدم ، اومدم خونه ، از انجایی که خواهرم اش رو تموم کرد، اش شور شد :) دو اشپز و این حرفا دیگه ! دیگه خوابیدم زودی، صبح ٥:٣٠ بیدار شدم، اومدم تعمیرگاه ، الان هم کارم تموم شد اومدم خونه ؛)
به به خانم آشپز
من عاشق آش رشته ام....
نوووووش جون
مرسی عزیزم جات خالی:)
آخ آخ! حیف آشه...رسیدن بخیر (:
فدات :) اره واقعا :(
دور از جونت فکر کردم تصادف کردی نوشتی خوابت میومده و الان تعمیرگاهی
شبیه فیلم ها بد نوشتم :)