تعمیرگاه

صدای من رو از تعمیرگاه میشنوید ؛) دیروز غروب خواهر باید میرفت یک بسته میداد یک جا، که من هم نقش راننده رو داشتم، موقع برگشت ان چنان خوابم میومد که ، داشتم هلاک میشدم ، اومدم خونه ، از انجایی که خواهرم اش رو تموم کرد، اش شور شد :) دو اشپز و این حرفا دیگه ! دیگه خوابیدم زودی، صبح ٥:٣٠ بیدار شدم، اومدم تعمیرگاه ، الان هم کارم تموم شد اومدم خونه ؛) 



نظرات 3 + ارسال نظر
مهناز شنبه 14 آذر 1394 ساعت 12:05 http://www.1zan-moteahel.blogsy.com

به به خانم آشپز
من عاشق آش رشته ام....
نوووووش جون

مرسی عزیزم جات خالی:)

توت جمعه 13 آذر 1394 ساعت 18:38 http://pasazvesal.blogsky.com

آخ آخ! حیف آشه...رسیدن بخیر (:

فدات :) اره واقعا :(

ونوس جمعه 13 آذر 1394 ساعت 17:29

دور از جونت فکر کردم تصادف کردی نوشتی خوابت میومده و الان تعمیرگاهی

شبیه فیلم ها بد نوشتم :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.