دیشب به دوست پسر مسیج دادم برم داروخونه به نظرت ؟ گفت نه بابا اونجا نصف شبه ، بابات شاکی میشه ، برو بیدارشون کن ، دیدم خیلی گناه دارم ، دیگه رفتم تو داروها گشتم قرص معده پیدا نشد ، نگو هست و بنده پیداش نمی کنم ، چون اسمش برام اشنا نبود ، گفتما همه قرص ها رو گوگل کنم ، شاید یکی به کار معده بیاد ، ولی سرعت اینترنت اجازه نداد به من، دیگه گشتم ، یک نبات پیدا کردم ، نبات داغ خوردم ساعت سه شب ، به هزار بد بختی، خوابیدم ، صبح هم با اینکه حلیم داشتیم که خیلی خوشمزه بود، جرأت نکردم زیاد بخورمش ، نهار هم رفتیم یک رستوران معروف که متاسفانه دیر رسیدیم و غذاش تموم شده بود ، دوباره رفتیم یه جا دیگه که اونم بدی نبود ،
به به آمیتیس خانوم. خوش اومدی به وطن. از کنار پدر و مادر بودن لذت ببر. امیدوارم بهت خوش بگذره.
مرسی نیلو جون :)