امیتیس خسته ، روز کاری به سه تا قرار ، خیلی خستم کرد ، 

رمز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

البالو

پیش به سوی البالو چیدن

سوپرایز!!! من دارم مینویسم , الان دو ساعت من تو تختم دراز کشیدم ، پا هم نشدم مرتب کنم یا هر چی، کامل ریلکس کردم ، داگی هم رو زمین خوابیده بچم ، همچین دوتاییمون فعالیم ، دو هفته پیش به یک مشکل کاری برخوردم ، خواب و بیداری رو ازم گرفت ، اشکمم رو دراورد ، کلا خیلیییی بد بود، ثبت می کنم اینجا که تجربه کارهای اولم هم یادم بیاد !!! خلاصه امروز بعد از مدت ها گفتم خدا رو شکر ، بابای من همیشه چه خوب پیش رفت کارها چه بد میگفت خدا رو شکر، من که امروز این رو گفتم ،  یهو دیدم چه مدت من این جمله رو نگفتم . 


میدونید دیگه روزانه که نمی نویسم ، پس ، خرید یک شنبه، اول نمی خواستم برم ، به خاطر  اعصاب ناراحتم ، ولی بعدش پا شدم رفتم ، یک کت خریدم خیلی خوشگل نارنجی سایز ٦، کلی از سایزش هم ذوق کردم  :)) بعدش رفتم سراغ کیف خریدن ، که دنبال کیف مشکی ام چرا؟ چون ایران یک کیف  مشکی از بوفالو سفید گرفتم، که از قیافه افتاد، تصمیم گرفتم یکی دیگه اینجا بگیرم برای کار، رفتم ck, یک سفید مشکی دیدم، قیمتش هم بد نبود، برای من مهم نیست کی پول بده، به قیمت توجه می کنم، برگشتم coach, چون کردیت داشتم ازش ، یک کیف مشکی دیدم ، خوشگل بود ، دیگه گفتم مگه چند تا کیف بنده لازم دارم ، بی خیال ck بشم ، اختلاف قیمت دو تا کیف رو بدم ، همین مشکی coach. رو بردارم، که همین کارم کردم ، دیگه بعدش هم برگشتیم خونه ، این روزها هم خبر خاصی نبود،  راستی دوباره فصل البالو شد، یادم پارسال این موقع مینوشتم ، 

بعد از قرن ها بنویسم :))) 


الان تو ماشین نشستم و سگمون هم رو صندلی عقب خوابیده ، بارونم میباره ، صداش فوق العادست !! 


خوب بعد این همه مدت نمیدونم از چی و از کجا بگم!!!


لاغر شدم ، اخ جوننننن،  من دوست ندارم هنوز وزنم رو بگم :))) میگین چرا انقدر سنگینی احتمالا، من بعد از دوستی با دوست پسر به مرور زمان ،چون دوتامون عاشق خوردن هستیم و خوب مثلا من بستنی دوست دارم اون کیک ، کلا باعث شد خیلی وزن اضافه کنم ، نه اینکه یک روزه باشه ها، کم کم ، پارسال سر دفاع من هم دیگه بی خیال وزن مبارک شدم ، به پایان نامه و دفاع فکر کردم، و از اونجایی که بنده تا سر کوچه (به معنای واقعی) با ماشین میرم، وزنم تکون نمی خورد دیگه، ورزش تو خونه و رعایت سالاد  و پروتئین و صبحانه اوت میل و همه همه اونجوری که باید جواب نمی داد، الان سه ماه که رسما کارم شروع کردم ، و قبلش هم که درگیر کلی درس و مشب و اینا بودم ، همه و همه باعث شد وزنم پایین بیاد، و الان پایین ترین وزنم رو به نسبت نوامبر ٢٠١٤ دارم، چرا میدونم، چون از اون روز وزنم رو مرتب ثبت کردم ، الان به نسبت نوامبر ٢٠١٤ که ٨ ماه قبل از دفاعم بود ، ٩ پوند و به نسبت به ماکسیمم وزنم تو این دوره ١٥ پوند پایین ترم ، و این خیلی پوینت مثبتی هستش، دومین نکته ، اینکه کار موقتی که خواهر یک ماه داشت و کار من باعث شده که یک کم پول بیاد تو حسابامون ، شاید باورتون نشه که به صفر رسیده بودیم ، واقعا!! هر چند که همیشه پشتمون به مامان بابا خوش بود ، ولی خوب باز هم استرس داشت ، هزینه اینجا در ماه رو وقتی با دلار ٢٧٠٠ تبدیل کنی ، اصلا رقم کمی نمیشه ، من میدونم مامان بابام میدن ، ولی خوب روم نمیشه ازشون بگیرم ، الان هم البته درست که پول تو حسابمون هست ، رقمی که خیالمون رو برای چند ماه حداقل راحت می کنه ، ولی خوب وام دانشجویی پرداخت نکرده که سال اخر  ازش استفاده کردم هم باید در گذر زمان پرداخت کنم ، به هر حال خدا رو صد هزار مرتبه شکر که کمترین عدد وزنیم و بیشترین موجودی رو تو این اواخر داشتم ، هر چند گرفتاری و استرس به جای خودش باقی ، انقدر که من حس می کنم قلبم درد می گیره ، وقتی یک مشتری ایرانی اشتباهی از طرف کمپانی شارژ شده ، و هر روز زنگ میزنه تهدید می کنه من رو ، کلا مشکلات زیاد، برای حل مشکل اصلیمون هم دعا کنید ! 


فردا می خوام برم خوید با کارت دوست پسر ، حالا بگین چرا؟! من یک ادم کاملا مستقلم، حساب کتابامون هم درست همیشه ، حتی  رستوران هم ٧٠٪ اوقات هر کی پول خودش رو میده ، بله ! خیلی کانادایی هستیم ، ولی الان اقای دوست پسر به من کادو بدهکارن ، جدی می گم ، خودش هم میدونه ، به خاطر اینکه عیدی و سوغاتی مکزیک رو هنوز درست نخریده، دیدیم ایشون سرش بیشتر از این حرفا تو ریپورت و مقاله مشغول ، بهتر خودم دست به کار شم ، اقدام کنم پاشم برم خرید ، ١٠٠٪ یک کیف مشکی میخوام، کردیت coach هم هنوز دست نخوردست ، اگر کیف تو تخفیف باشه با همون شاید بتونم بخرم ، اخرین کیف مشکیم چرم که از ایران اوردم، واسه بوفالو سفید، ولی خیلی شل شد و از قیافه افتاد ، دیگه کلا نمیدونم لباس چیز واجبی نمی خوام پیش بیاد میخرم ولی، یک ساعت خوب هم می خوام که فکر کنم بگذارم واسه تولدم برام بخرن