سری پیش اومدم بنویسم هفته اول کاری که انقدر خسته بودم شد ، هفته اول ماری !
کار رو شروع کردم ، این لباس رسمی پوشیدن ، پیراهن و کت و دامن برای من اسپرت پوش خیلی عذاب، بعضی وقت ها فقط منتظرم برسم خونه در بیارم همه رو ، باورتون نمیشه ، احساس خفگی به من دست میده ، تازه کفش پاشنه بلند هم اضافه کنید بهش، امیدوارم این کار جدید خوب پیش بره و موفقیت امیز باشه برام .
روزانه نویسی که نمیشه بعد این همه روز!
ولی یکی دو کیلو لاغر شدم .
هفته پیش دو تا سگ مهمون ما بودن از ایران که اشک من رو در اوردن رسما ، پناهگاه اینا رو نشسته فرستاد، در نتیجه خیلی کثیف بودن ، بو میدادن ، یکیشون رو شستیم ، کلا خستمون کردن ، یعنی با اینکه شنبه صبح رفتن ولی ما از خستگی ولو بودیم ، فکر نکنم دیگه از این کارهای داوطلبانه بکنم فعلا.
یکشنبه رفتیم خرید ، با خواهر، از این کت های کوچیک و کوتاه ای روی لباس می خواستم ، پیدا نشد برگشتیم خونه و انلاین خریدم :)) از دوشنبه هم سر کار و بدو بدو و دوره های انلاین میگذرونم ،
حالا دیروز رو بگم ، دیروز بابا مامان دوست پسر از ایران میومدن ، و قرار شد من برم فرودگاه به عنوان ماشین دوم و ساپورت برای جای چمدون ، حالا چی شد ، من تو راه بودم ، دوست پسر گفت ، که گل فروشی بسته بود !! گفتم باشه می گیرم ، با هم رسیدیم فرودگاه دوست پسر ورودی پارکینگ رو رد کرد، خواست که دور بزنه ، افتاد تو اتوبان و ترافیک ، کلا دوست پسر تو این پارکینگ نرفته بود هیچ وقت ، دفعه دوم هم رد کردن ، و داشت با تلفن حرف میزد ، پلیس گرفتش ، بعدش رفت یک پارکینگ اشتباه ، بعدش دوستاش زنگ زدن که مسافر های ما بیرون اومدن ، مسافر های تو رفتن گمرک ، بدترین جاش اینجا بود که کیف پولش رو با تمام کارتاش ، ٥٠٠$ پول گم کرد !!!! فکر میکرد پارکینگ اول که پیاده شده که اشتباه بوده از جیبش اقتاده، یعنی فقط فکر کنید چه صحنه ای بود بی نهایت عصبانی و ناراحت بود، هم واسه کیف پول ، هم واسه مامان باباش که گمرک گیر کرده بودند ،
به من می گفتن تو ارومش کن ، می گفتم می بینین که نمیشه ، رفتم از فرودگاه گل گرفتم ، رفتم اشیا گم شده فرم پر کردم که زنگ زد بیا اومدن ، وقتی دیدشون دیگه اروم شد ، میام ادامه میدم ...
اخی چه بد .بیچاره استرس داشته از خوشحالی مامان باباش میان .حواسش به کیف پولش نبوده
اره ، حال ما رو هم بدجور گرفت فقط
امیدوارم تو کار جدید موفق باشی. خب لاغر شدن بخاطر همین هست که میری سرکار. معمولا آدم میره سرکار استراحت کافی نداره به اضافه اینکه خوراکش هم محدود میشه. برات آرزوی موفقیت می کنم.
فدات نیلو عزیز ، اره خیلی غذا خوردنم بهم ریخته
چشمت روشن عزیزم.
دو کیلو لاغر کردی؟ آفرین
از اولش حساب کنی بیشتر از ٢کیلو شد :) مرسی
هفته اول و دوم ماری!! ت به خیر و خوشی
اووو چه همه بلا سرتون اومده از پاقدم خیر مامان بابای دوست پسر
در عوضش حتما سوغاتیهای خوب خوب گیرتون اومد
نه واسه من هیچی نیاوردن !!!! واسه پسرشون چرا! ولی اخلاقی خوبن فعلا!
یعنی وقتی آدم بدشانسی میاره پشت هم ول نمیکنه :|||
ارههههه واقعا!!!!!
سلام عزیزم
امیدوارم تو کارت موفق باشی!
حق داری،منم اسپرت پوشم و سخته اگه بخوام هر روز رسمی بپوشم!
ای بابا طفلی حق داشته اعصابش خورد بشه!همه چی پشت هم پیش اومده!
اره ولی عصبانیتش فقط اوضاع رو بدتر می کرد ،
سلام طفلکی .....
امیتیس جون پیدا شد حالا کیفش؟مگه دوست پسر مکزیکی نبود؟
ارههه ، نه ایرانیه :))