اولین پست ٩٥

تا دنبال رستوران بودن رو که گفتم ، شنبه به سابیدن خونه گذشت کاملا و خیلی زمان گیر بود ، تعجبم از خواهرم که من هی روزهای قبلش گفتم تمیز کنیم !! گفت حال داری ها ، خلاصه ، شنبه که ایشون کلاس داشت ، بردمش کلاس، ما رفتیم دنبال خرید یک کم و بعدش هم پارک و نون سنگک گرفتیم و رفتیم خونه دوست پسر صبحانه ، ظهر برگشتم خونه ، ماشین رو بردم کارواش ، کلا همه رو دور تند بخونید دیگه ، ادم وقتی خونه مامان باباش واقعا درک نمی کنه این کار ها رو ، یعنی هر چقدر هم که خونه رو بسابی و کمک کنی ، مسئولیتش با تو نیست ، دیگه خلاصه دوست پسر هم جاروبرقی و تی زد برامون ، ما هم شبش خوشگل کردیم رفتیم بیرون ، بعدش هم شب بعد سال تحویل من خوابم برد، ولی دوست پسر نه ، بیدار موند استیج رو دید. 


یکشنبه تا پاشیم و صبحونه بخوریم و به اسران تبریک بگیم ساعت ٢-٣ شد، که یک دوستی قبول کرد بارمون رو بیاره ایران برامون دیگه رفتیم بیرون دنبال اینکه یک چیزی برای تشکر بخریم براش ، تا برگشتیم ٥:٣٠ شد، غذا بخوریم و بریم اونجا و برگردیم ٩:٣٠ . دو شنبه و سه شنبه هم به درس گذشت ، هر چند که گند زدم به امتحان دیروز بعد از ظهر :((( الان هم که در خدمت شما هستیم دیگه !!

نظرات 1 + ارسال نظر
مگهان شنبه 7 فروردین 1395 ساعت 08:05

من حس می کنم شما از اون آدمای ناراضی از خود هستی، آخه همیشه میگی گند زدم! و من حس میکنم هیچ وقت گند نمی زنی :))
---
واقعا خیییلی سخته مستقل شدن، من هربار میگم با خواهرم خونه داشته باشیم از صبح تا شبش پشیمون میشم:)))

اره دقیقا همیشه ناراضی هستم و انتظار بیشتری از خودم دارم .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.