اخر هفته و دو شنبه

جمعه ، دوست پسر گفت ظهر زودتر میاد که نهار دور هم باشیم ، واسه همین ، ساعت دو اومد و با هم رفتیم سوشی خوردیم ، خیلی وقت بود که اصرار داشت بریم ، دیگه بوفه رفتیم ، هر چه قدر می خواستیم میتونستیم اردر بدیم ، من خیلی اشتها نداشتم ، ولی دوست پسر حسابی خورد ، البته میگیم سوشی ، ولی عملا ما ماکی و ساشیمی می خوریم، عکس هم ندارم ، :) خیلی هم با کلاس شده بود، با ایپد سفارش میدادیم میاورد :) 


غروبش با سگ رفتیم پارک و یک شب اروم رو تو خونه داشتیم ، در کمال نابلوری اجازه ثبت نام امتحانم ساعت ٦ اومد و اخرین مهلت ثبت نام بود برای یک سری تاریخ ها ، چهارتا رو ثبت نام کردم خوشبختانه ، همه خسته سر شب ولو شدیم ، 

شنبه صبح پا شدیم رفتیم نون سنگک تازه گرفتیم و سوسیس تخم مرغ با سنگک زدیم ، قرار بود پا شیم بریم خرید ، مگه دوست پسر میومد ؟ به خاطر خستگی هفته خواب بود همش، ساعت ٢-٣ بود که تازه رفتیم ، دوست پسر یک بوت زمستونی خوشگل گرفت ، من هم یک پیراهن ، برای شغل اینده ، 


برگشتیم ، خواهر یک ماکارونی سریع پخت دور هم خوردیم ،  شبش یادم نیست چی کار کردیم ، 


یکشنبه رو ساعت ٧ پا شدیم ، رفتیم صبحونه ، جای همه خالی هوا عالی بود ، بعدش رفتیم پارک با سگ ، بعدش هم رفتیم یک خرید کوچیک ، بعدش ساعت ١٠:٤٠ خونه بودیم ، خواهر غذا پخت ، من افتادم جون ماشین ، جارو برقی کشیدنش دو ساعت طول کشید ، همش تقصیر سگمون ؛) غروبش هم یک جا قرار داشتیم ، تا به کارمون برسیم برگردیم ساعت ٩ شب شد . 


امروز صبح هم یک برف خوشگل میباره ، صبح خواهر رو رسوندم ، کلی ترافیک موندم، الان هم نیازمند یک انرژی هستم که پاشم خونه رو جمع کنم ، بله !!! دوباره کثیف شده :( 

نظرات 4 + ارسال نظر
ونوس چهارشنبه 19 اسفند 1394 ساعت 20:23

شکمو همش بخور بخوری
خوبه تنوع غذاهای اونجا زیاده
اینجا غذاها همش میشه یکنواخت

اخه به خاطر رژیم برنج رو خیلی کم کردیم ، اره گفتم خونه ام حال بدم به دوست پسر شکموم

مگهان سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 23:37

راستی آمیتیس یهو نمی دونم چرا حرف سگ شد یادش افتادم
آرش سی.گا.رچی رو می شناسی؟ :دی

+ خانومش همسایه مون بود، یه سگ خیلی با نمک داشت که فوت شد اسمشم بود فندر :دب

اره میشناسم، البته باید بگی خانم سابق جدا شدن انگار، خانمش هم برگشته

مگهان سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 23:35

من عاشق بوتای زمستونی پسرونه م! خیلی دوس دارم ^-^

+ تو وسواس نداری نه:(؟ اینکه هاپو جون میتونه تو خونتون جولون بده خیلی واسم بامزه ست. همسایه مون سگ و گربه داشت هردو تو تخت شبا با خودش می خوابیدن :-"

من چرا، کلا باهاش اسیریم ، تو تخت که نمیاد، شامپو تر و خشک و دستمال مرطوب داریم براش، که تمیز باشه همیشه ، جاروبرقی هم که دیگه نپرس چون موهاش میریزه ، دستشویی هم بیرون خونه ، تو خونه غیر قابل تحمل به نظرم

سمر دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 17:49 http://misswho.blogsky.com

با اقتدا به شهرام تمیز کاری کن

اره والله:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.