روز تعطیل رو همش رو کتابخونه بودم دیروز :) 


دیشب یک بحث ریزی کردیم با دوست پسر ، میگه به فکر من نیستی وزنم رفته بالا !!!! اخه من چی کار کنم ؟ هیچی دیگه سر همین یک کم زدیم تو سر و کله هم موقع برگشت ، 

دیگه غروب اومدم خونه، یک کم اشپزخونه مرتب کردم ، دوش گرفتم ، بعدش لاک زدم ، 


رفتم رو تختم که درس بخونم ، بیهوش شدم دیگه!


دوست پسر صبح شاکی بود که من دیشب اومدم بهت محبت بکنم ،اخه تو خواب؟! تو بد اخلاقی کردی :))))) 


دیگه کلاسم رفتم و دوس میخونم :(

نظرات 5 + ارسال نظر
مجتبی پنج‌شنبه 1 بهمن 1394 ساعت 06:01

مگه هر شب نمیاد خانتان / بعدش هم اگر از هم خوشتان میاد برین عقد بکنید

زندگی شخصی من ! نه شما!

مجتبی چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 11:12

خوب بگو شوهرت چرا همش میگی دوست پسر ؟

چون زیر یک سقف نیستیم و مدرک قانونی نداریم !!!

مگهان چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 03:08 http://Meghan.blogsky.com

خب یک مورد دیگه ش رو هم من دیدم:| منم کس دیگری رو ندیده بودم:))

چه جالب :))))

مهناز سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 07:22 http://www.1zan-moteahel.blogsky.com/

سلام عزیزم،خوبی؟
این بحثهای ریز که نمک زندگین!

اره اگه پر نمک نشه ؛)

مگهان سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 00:02 http://Meghan.blogsky.com

چرا این آقایون اینقدر شبیه همن:)))))؟!

این آشناست خیلی"حواست نبود و مواظب نبودی من چاق شدم:| :))) "

والله من به جز دوست پسر ندیدم دیگه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.