شب یلدا

همه کارهمو کردم ، دیروز صبح رفتیم نون بخریم برای صبحونه ، دوست پسر گفتم مغازه ایرانی سر راه بریم اجیل بگیریم؟ گفت بریم ، من ماشین برده بودم ، بعد استباهی مغازه رو رد کردیم ، خواستم دور بزنم، رفتم تو یک کوچه کوچک ، که برگردم ،دو تا ماشین میومد که  دوست پسر گفت وسط اینا برو ، من راهنما رو زدم پیچیدم ! داشتم پشت نگاه می کردم که ماشین دومی نرسه ، یهو دیدم دوست پسر جیغ میزنه ، جلو رو نگاه کردم، دیدم ماشین اولی به جای اینکه مستقیم بره ، جلوی من داره می پیچه به چپ من هم دارم میرم تو شکمش!! یه فرمون خیلی  تیز گرفتم به چپ نخوردم بهش، ولی خیلییی ترسیدم ، با تصادف یک ثانیه فاصله داشتیم! برعکس همیشه که دوست پسر از رانندگی من ایراد می گیره ، گفت دمت گرم ، خیلی خوب بود ! بالاخره رفتیم اجیل گرفتیم ، بعدش رفتیم نون سنگک گرفتیم ، بعدش رفتیم یک مغازه ایرانی دیگه وسایل اش رشته گرفتیم ! بعدش خواستیم بیایم خونه که درست پسر گفت بریم بقیه خرید ها رو هم بکنیم بعدش بریم خونه ! گفتم بابا بی صبحانه کجا اخه؟ گفت ٣٠ مین میشه ، خلاصه حرف اونشد ر رفتیم هندونه و هر چی برای شیرینی می خواستیم رو خریدم, یعنی دیگه غرغر میکردم که هلاک شدم ، اومدیم خونه و صبحونه مفصل خوردیم! دیدم یک سری خرید های کوچک مونده، دوباره سه زدیم بیرون با خواهر تا ٥ ، برگشتیم خونه خواهر و دوست پسر رفتن پارک با سگ، من هم شام پختم.  ، ماست و اسفناج اماده کردم ، شیرینی کشمشی تو فر بود که اومدن ،  قبل شام هم خمیر قطاب رو گذاشتم که ورز بیاد ، بعد شام دو تا دسر و قطاب رو اماده کردم ، شهرزاد هم دیدسم نصف شب دیگه خوابیدیم ! 

نظرات 1 + ارسال نظر
ونوس سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 19:49

ایول به شماها
من که متاهلم ازین قرتی بازی ها نمی کنم
حسابی کدبانو شدی

چرا؟ خیلی خوش می گذره :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.