افتخار

بعضی وقت ها هم باید داشته های خودش رو بیشتر ببین ،  من موقع دفاعم که خیلی ناراحت بودم ، ناراحت که یعنی بی اعصاب، بی وقت، در نتیجه از تمام گروه های تلگرام زدم بیرون ، با گروههای وایبر و اینا ! دوستای دبیرستانم همون موقع گفتن دلشون تنگ شده و برگردم ، روم نشد نمونم تو گروه، تا امروز که به یکی از دوستای دانشگام مسیج زد چه خبر و بچه ها تو گروه هستین؟ گفت اره میای؟ گفتم اره، رفتیم و شروع کردیم به صحبت ، همه گرفتار اپلای تحصیلی هستن، اوضاع خیلی خراب، داشتیم می گفتیم تو دوران لیسانس چه قدر زحمت کشیدیم، اونا که فوق خوندن همه تو دانشگاه های دولتی تهران ، یک سری حتی همون دانشگاه خودمون ، می گفتن زرنگی کردی رفتی ، اون موقع که همه می گفتن برای دکترا برو ، تو زرنگی کردی رفتی ، با این که از یک بهترین دانشگاه ها بودیم ، از ١٢ تا دختر  سه نفر تونستیم بیایم  بیرون ، اون دو تا امریکان ، من کانادا ، هر سه تامون هم واسه ارشد اومدیم بیرون ، داشتن می گفتن قدر بدون شرایط رو ، از همه ما جلوتری ، 

بحث به اقامت رسید و گفتم که یک علت اعصبانیت هم همین بود ، پروندم کلا برگشت ، بحث به زبان دوم رسید، می گفتن واقعا تونستی مدرک رو بگیری؟ دمت گرم ! خیلی سخت و این حرفا ! 

کلا به این نتیجه رسیدم ، شاید الان اوضاع زندگی خراب، ولی اخرش همه چی خوب میشه ! من زحمتام رو کشیدم.:) خیلی بیشتر از بقیه! 


راستی گفتم شیرینی گردویی پختم ؟ خوب نشد :))) 

واسه شب یلدا پلان رو شیرینی خونگی ! دو مدل ؛) هم چین کدبانو ! رو تزیین هندونه هم بیشتر فکر می کنم ، یک ژله با اب انار می خوام برم ، چون خیلی خوشمزه میشه :)) 


یک خبر مهم ؛) دارم شال و کلاه میبافم برای دوست پسر ! انقدر هم مدل بافتش سخت ! به خاطر اینکه رنگ ساده برداشتم ، اول ساده بافتم دیدم دیگه خیلی سن بالا شد، شکافتم و دوباره شروع کردم :؛

نظرات 7 + ارسال نظر
mojtaba یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 03:40

خودم که دارم تلاشم میکنم ولی متاسفانه فعلا وضعیت کاری جالب نیست / دوست دارم یک زندگی ارام با حقوق کم داشته باشم زودتر هم زن بگیرم / زندگی ارزش نداره همش بدوی / دیروز یکی از همکارها تو یک لحظه تو محوطه کارگاه با موتور رفت زیر کامیون بعلت لغزندگی زمین / ببین زندگی این یک لحظه اگر بخوای خودت اذیت یکنی بی فایدست / درضمن سن هم بره بالا اون ذوق و جوانی دیگه نداری

به هر حال زندگی مشترک مینومیى میخواد!

آوا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 20:50 http://ava-life.blogsky. com

بیصبرانه منتظر دیدنتم...چرا که نه

نمیدونم راستش ، چون دوست ندارم شناخته شم !

نیلو شنبه 28 آذر 1394 ساعت 08:53 http://nil-nil.blogfa.com

آفرین خوشم میاد که همیشه تلاش کردی و نتیجه دیدی. من که دلم روشنه نتایج هرچی که منتظرشی خوب میشه انشالا. بابا کدبانو من که اصلا واسه تزیین هندوانه وقت نخواهم گذاشت. البته اونور آب همه چی فرق می کنه! مثلا من حتی ماست و پنیر هم خودم درست می کردم. شیرینی و رولت و گردویی و نارگیلی و ... کوکب خانومی بودم واسه خودم...
ولی اینجا اصلا حوصله انجام دادن اینجورکارا رو ندارم.

مرسی نیلو جون ، من ماست و پنیر که نه ، ولی کمبود شیرینی ایرانی اینجا ادم رو مجبور می کنه دست به کار شه ،امیدوارم همه چیز خوب پیش بره !

آوا جمعه 27 آذر 1394 ساعت 20:17 http://ava-life.blogsky. com

بابا کدبانوووووو....ما نمیتونیم این دوست پسرو ببینیم؟

فدات علاقه به دیدن من نداری ؟ ؛)

آنا جمعه 27 آذر 1394 ساعت 08:58 http://aamiin.blogsky.com

این طور آدم ها من را کلافه میکنند. آدم هایی که مدام میگن خوش به حالت تو بردی ما تو این شرایط گرفتار شدیم.

ما حوش شانس بودیم :)

mojtaba جمعه 27 آذر 1394 ساعت 03:55

زندگی برای همه سخت من هم هفته پیش رفتم مصاحبه تهران برای یک کاری بود که ارزش نداشت خاطرش نوشتم تو وبلاگم

http://m-z2016.blogsky.com/

من رفتم خوندم ، به نظرم خودت هم باید یک کم زحمت بکشی

آذرمیدخت جمعه 27 آذر 1394 ساعت 01:04 http://azarmedokht.blogsky.com

برای شب یلدا میتونی باسلق انار درست کنی . خیلی خوشمزه میشه

نشاسته رو اینجا ندارن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.