من منتظر تماس یک شرکت بودم که قرار بود هفته پیش تماس بگیرن ، داشتم روانی میشدم که پیداشون نبود، به سه نفر هم زنگ زده بودم ، بله :) انقدر پیگیرم ! حالا امروز زنگ زدن ، واسه هفته بعد قرار گذاشتن ، خواهرم منتظر جواب سه تا مصاحبه کاری هستش ، خدا شاهد چشممون به انتظار در اومد ،
دیشب سر یک مسئله بیخود حرفمون شد ، سر اینکه من گوشیم تو ماشینش افتاده بود ، و نگران شده بود که گم کردم ، سر همین ! به همین سادگی ، ولی خوب ادامه ندادیم به بحث ، من منتظر معذرت خواهیم بابت حرفش،
امروز بعد از ظهر اومد سگ رو با خودش برد ، من و خواهرم رفتیم خرید ، یک چیزی به دوستم قول داده بودم براش بخرم ،حالا معلوم نیست چه جوری باید بره تا ایران ولی ! لباس اف خورده بود ، برای دوست پسر یک تی شرت و شلوارک هم گرفتم ، یک پیراهن مردونه هم خودش از رو عکس ها پسندید براش گرفتم ، دیگه رفتیم خرید مواد غذایی برای خونه یک کم ، از ایران تازه اومدم به نظرم همه چی خیلی گرون :) سگ رو برده پارک ، منتظریم بیاد ، سگ رو بگذاریم خونه بریم بیرون با دوستامون ، از روزی که اومدم نه بیرون رفتیم با هم نه دوستامون رو دیدیم ،
پینوشت: شانای عزیز وبلاگت کلا رمزی شده ! چه طوری بیام ؟!؟
انشالا که خبرهای خوب خوب بگیرین عزیزم.
خدا کنه نیلو جون
چقدر رابطت با دوس پسر نرماله یا شاید همه چیز و نمینویسی لینطوری برداشت میشه
ولی خوشم میاد ....درگیرش نیستی، اشک و آه نداری، گیر نمیدی...خیلی عالیه
اینجا چون رفت و امد بیشتر از ایزان ، روابط نرمال تر ، ولی خوب طول کشید تا به اینجا رسیدیم :)
این دعواها نمک زندگی حساب نمیشن؟!
اره مسلما نباشن یه جا میلنگه !