هستیم دیگه!

منتظر خبر خوب هستم هنوز ، از حالت ید اخلاقی در اومدم ، خوش اخلاق شدم :) دوست پسر دوست نداره تنها بره خونه ، میگم لوس شده ، میگه تو هم بیا تنها تو خونه دلم میگیره ، چی بگم ؟! میگه کاش بشه با هم زندگی کنیم ، ولی خوب نمیشه ، دیشب اومد اینجا غذا خورد ، فیلم دیدیم ، رفتیم پارک با سگ، گفت شب میره خونه ، انقد گفت دوست نداره بره ، که گفتم پاشو شب بیا ، گفت اخه صبح باید برم اونور صبحانه بخورم 

این ادامش کجا رفته ؟ چرا نیست ؟ وا؟ 


گفتم باشه شب بمون صبحونه درست می کنم ، ساعت ٦ پا شدم ، اون هم سگ رو برد پیاده روی ،چای و قهوه و نیمرو و بیکن گذاشتم ، دور هم خوردیم و رفت ، 

نظرات 2 + ارسال نظر
مهندس دیوانه سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 23:24 http://jenin.blogsky.com

چه دوست‌دختر خوبی خوشابحال اون موسیو. یک لحظه حسودیم شد!

چرا؟! خیلی نازش رو میکشم؟

مهناز سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 20:22 http://www.1zan-moteahel.blogsy.com

خب چرا باهم زندگی نمیکنید؟به؛خاطر خواهرت؟

من ترجیح میدم اول خواهرم بخواد از هم. جدا شیم تا من !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.