منتظر خبر خوب هستم هنوز ، از حالت ید اخلاقی در اومدم ، خوش اخلاق شدم :) دوست پسر دوست نداره تنها بره خونه ، میگم لوس شده ، میگه تو هم بیا تنها تو خونه دلم میگیره ، چی بگم ؟! میگه کاش بشه با هم زندگی کنیم ، ولی خوب نمیشه ، دیشب اومد اینجا غذا خورد ، فیلم دیدیم ، رفتیم پارک با سگ، گفت شب میره خونه ، انقد گفت دوست نداره بره ، که گفتم پاشو شب بیا ، گفت اخه صبح باید برم اونور صبحانه بخورم
این ادامش کجا رفته ؟ چرا نیست ؟ وا؟
گفتم باشه شب بمون صبحونه درست می کنم ، ساعت ٦ پا شدم ، اون هم سگ رو برد پیاده روی ،چای و قهوه و نیمرو و بیکن گذاشتم ، دور هم خوردیم و رفت ،
چه دوستدختر خوبی خوشابحال اون موسیو. یک لحظه حسودیم شد!
چرا؟! خیلی نازش رو میکشم؟
خب چرا باهم زندگی نمیکنید؟به؛خاطر خواهرت؟
من ترجیح میدم اول خواهرم بخواد از هم. جدا شیم تا من !