کامنت ها رو تایید می کنم.
به اخرهای سفر نزدیکیم ، هنوز خبری از مصاحبه مهم خواهر نشده ، هیچی !!
دیروز دو تا بچه گوگولی و خوردنی دیدیم، دلمون می خواست شب هم پیشمون میموندن ، انقدر ناز بودن !
استرس نا محسوسی همیشه باهام نمیدونم دلیلش چیه واقعا ؟
اینترنت اینجا رو اعصاب.
یک اتفاق مالی بد واسه بابام افتاد، که خیلی عصبیمون کرد، هنوز هم حل نشد.
به اخرای سفر نزدیک میشیم و دوست پسر به وضوح خوشحال ، میگه اصلا نمیتونم بمونم تا بیام فرودگاه دنبالتون ، ( ترجمه می کنی این شکلی میشه :) )
دیدی استرسی که ذاشتی این بود
ها؟؟
مطمینی فقط اینترنت اینجا رو اعصابه...
سفر بی خطر عزیزم
نه خیلی چیز ها!
من هروقت میخوام از پیش خانواده بیام برای کار بد جوری دلم میگیره شما اینجور ی نیستین ؟
مگه میشه نباشیم