دوست پسر باز هم رو مبل خوابش یرد، کارش زیاد خیلی، خسته میشه، صبح هم ٦، ٦:٣٠ بیدار میشه، اومد سگ رو بردن پارک با خواهر ، بعدش اومد وًگفت گشنمه برم پیتزا بگیرم ، که گفتم نه چاق میشیم ، اخرش پاستا پنیر با سس پستو خوردن با خواهر ، منم مرغ تو یخچال بود ،چون سالم تر بود ، دوست پسر در حین این که می گفت اره کم کم برم خونه ، خوابش برد ؛)
مهار رفتیم بیرون ساندویچ خوردیم ، این کارهای من هم تمومی نداره واقعا ، غروب به سان جنازه ای خوابم برد، که این قدر موبایلم زنگ خورد بیدار شدم ، ورزش کردم و دوش گرفتم.
هنوز تقریبا هیچ سوغاتی خریده نشده،
نتیجه مصاحبه خواهرم نیومده .
نتیجه امتحانم نیومد.
برگردم از سفر ، فرداش مجبورم برم سر درس و مشق.
همه اینا یک استرس مخفیانه ای بهم میده :(
خسته نباشی عزیزم.... رودور تند افتادیا
اره حسابی :)
بیزینس خوب پیش میره؟
این استرسها که همیشه هست،به دیدن خانواده و عزیزات فکر کن و لحظات خوشی که در پیش داری!
کلا استرس دارم!!